15اردیبهشت-2
دوشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ب.ظ
امروز بطور نامحسوس رفتم خونه ی آقایی. البته چون فردا ممکن بود در حین صحبتای مامان میثمو مامانم لو بره ک من اونجا بودم، من زودترخودمو لو دادم و ی کوچولو این عمل نامحسوس، محسوس شد.امیدوارم درجه ی محسوسیتش در همین سطح بمونه :-D بقول میثم جون، حساس نشو!اما خب دوست ندارم محسوس بشه ;-) یجوریم. ی احساس ناراضیتی از خودم دارم، نمیدونم باز چ دست گلی ب آب دادم ک این حس قشنگو دوست داشتنی بهم دست داده!ی احساس ضعف توی اعتقاداتم میکنم، بعضی وقتا ی حس عطش بهم دست میده اینکه دوست دارم بدونم بخونم. اما چون من دنبالشو نمیگیرم سرکوب میشه بیچاره!خب آقایی هم ک الان پیام داد ک رفت شام. وای از خونتون اومدم چقدر خوابم میومد. سالاد ماکارانی رو ک خوردم همینطور عین این اجسام بی روح افتادم ...بگم دلم الان چی میخواد؟ دوتایی مشهد بودیم. :-(:-(:-(:-(:-(:-(:-(:-(:-(
- ۹۴/۰۲/۲۱