16اردیبهشت
هنوز هم وقتی باران می آید...تنم را ب قطرات باران میسپارممی گویند باران رساناست...شاید دست های مرا ب دستان تو برسانندخیلی بارونو دوس دارم، خیلی! الانم دلم بارون میخواست. دیشب با اقایی ک بحث دلتنگی و اینا شد گفتم ک ی سوپرایز دارم براش، البته چندماه دیگه!منظورم این وبلاگ بود. گفتم شاید برات جالب باشه ک بخوای یجورایی خاطرات یا حالا دل نوشته های منو در مورد خودت بخونی.یکم بهترشده ک این وبلاگو ساختم. خب اینطوری همش نمیگم دلم تنگ شده و دوست دارمو...حس میکنم این دوتا کلمه شاید بیشتر نیازه حس بشه تا گفته بشه. اما گاهی مدام دوست دارم بهت بگم، پس اگه یجایی باشه ک بنویسم هم مال من بهترههم مال شما. :-( واقعا خوشحالم ک همسرم تویی و بهت افتخار میکنم. چقدر خوب شد ک بعداز چندماه دوباره اومدی میثم وگرنه من هنوز تو ذهنم دنبال تو بودم.چون دلمو تو برده بودی.همیشه بهم راست بگو میثم جونم، چون تک تک حرفایی ک میزنی رو من باورمیکنم و دست خودم نیست.من قبولت دارم . خداروشکر ک همسفرم توی دنیا تو شدی....خداروشکر.:-)دوست دارم. :-*
- ۹۴/۰۲/۲۱